این منم...

ساخت وبلاگ

انقد سکوت کردم و دم نزدم که حالا مجبورم بخش بزرگی از روانم رو به سرو صدا اختصاص بدم... تا یک وقت هیاهوی درونم متلاشیم نکنه... این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 63 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 16:36

مدتیه همسر سیریش شده که چرا یک سر به خانوادت نمیزنی چرا به مامانت زنگ نمیزنی و ...

دیگه دیروز رک بهش گفتم به تو ربطی نداره...

از سردی رابطه ام با خانواده ام یک چیزهایی بو برده ولی نمیخوام بیشتر از این چیزی بدونه...

واسه آبروداری هم که شده باید یه سر به خونه اون عتیقه ها بزنم ولی اصلا کشش ندارم...

کنجکاوی همسر هم دردسر درست کرده...

این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 76 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 16:36

با مامان و بابا داریم میریم شهرستان. تو جاده تصادف بدی میکنیم جوری که بابا از ماشین پرت میشه بیرون... من و مامان هم با وجود صدماتی که بهمون وارد شد پیاده میشیم دنبال بابا میگردیم ولی پیداش نمیکنیم... تو اون لحظاتی که دنبالش میگشتیم خدا خدا میکردم بابا مرده باشه... نتونستیم پیداش کنیم و برگشتیم خونه. با وجود استرسی که داشتم ته دلم خوشحال بودم که پیداش نکردیم و با خودم می گفتم خدا کنه دیگه پیدا نشه... روز بعد دوباره با مامان رفتیم اونجا و پیداش نکردیم...قضیه رو به هیچ کس نگفتیم و تقریبا از شرش خلاص شدیم...داشتم خوشحالی میکردم که بیدار شدم... این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 65 تاريخ : سه شنبه 25 بهمن 1401 ساعت: 16:36

شاید خنده دار به نظر برسه... ولی خیلی دوست دارم عضو گروهی باشم که همشون مثل خودم خنگن... مثلا آی کیوشون بین ۹۰ تا ۱۰۰ باشه! به دور و برم هم که دقت میکنم میبینم اکثر دوستام عین خودم ساده ان... اونایی هم که یک کم زرنگ ترن قبلا زیاد باهام حال نمیکردن... میگم قبلا چون اون زمونا اسگل تر از الان بودم!! خودم هم متوجه شدم تو جمع آدمایی که بیشتر میفهمن معمولا زیاد صحبت نمیکنم (البته این به اعتماد به نفسم هم مربوط میشه) ولی تو جمع گاگولا بلبل زبونم!! خلاصه اینکه من دلم یک اکیپ گاگول میخواد!! این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 18:18

همسر بیچاره ی من داره درد میکشه و به رو نمیاره... من عذاب کشیدنش رو از سکوتش و حالت چهره اش میفهمم و سعی میکنم محیط خونه رو آروم نگه دارم و زیاد باهاش حرف نزنم که حالش خراب تر نشه... ولی هیچکسی نیست که حال خودم رو خوب کنه...میدونم این هنوز روزهای خوبمه... روزی میرسه که خدای نکرده باید پرپرشدنش رو ببینم و کاری از دستم برنیاد... وقتی بچه بودم زود بزرگ شدم... الانم تو اوج جوونی زود پیر میشم... این دردها برای زن بی کس و بی پناهی مثل من خیلی بزرگه... این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 89 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 18:18

سرشب رفتم سر خیابون از لوازم آشپزخونه یک خرید کوچولو کردم و برگشتم خونه... همسر هم که از قبل اعصابش خرد بود تا پیامکش رو دید به غرغرش انداخت که به فکر جیب من نیستی و ...به خاطر مریضیش جوابش و ندادم و سکوت کردم تا خودش آروم بشه... ولی واقعا به دلم اومد... جدا از اینکه هزینه خاصی نکرده بودم دلم از این بیشتر پره که چرا از مدرسه یک درآمد درست و حسابی ندارم که دستم تو جیب خودم باشه و زیر منت همسر نباشم... تازه اگه در آینده ام از این همسر، همسری بمونه... این منم......
ما را در سایت این منم... دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mahhess بازدید : 79 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 18:18